loading...

حالمون قشنگ:)

سلامی. افتر منی یرز وی بالاخره دفاع میکنه و دیه خلاااااااااااااااص. امروز خیلی خوب بود. صبح 5.5 اینا پاشدم و جنگی رفتم باشگاه و سه تا حرکتم زدم و حدودا 45 دقیقه...

بازدید : 13
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1404 زمان : 2:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حالمون قشنگ:)

سلامی. افتر منی یرز وی بالاخره دفاع میکنه و دیه خلاااااااااااااااص. امروز خیلی خوب بود. صبح 5.5 اینا پاشدم و جنگی رفتم باشگاه و سه تا حرکتم زدم و حدودا 45 دقیقه‌‌‌ای باشگاه بودم. بعد اومدم یه املت سنگین زدم و 8 اینا رفتم پایین که فایل نهایی ام رو بفرستم برای آموزش. تا 8.5 اینا نهایی اش کردم و فرستادم. دیه باقی یکی دو باری با چت جی پی تی ارائه دادم و تایم گرفتم و اوکی بود. دیه بقیه اش به حرف با بچه‌ها و غیبت پشت سر استادا و سوال پیچ کردن هر کی که میرفت تو گذشت.🤣🤣. من نفر پنجم بودم و رفتم تو. اول بگم که از دو تا داور کلا سوالی نپرسیدن و فقط استادم داشت گیر میداد🤣🤣. اسلاید‌های اولم که یه سری نمودار در مورد رشد و نقش صندوق‌ها توی ایران بود رو استادم خر کیفانه ازش تعریف کرد و خوش حال بود( اینم بگم من تنها دانشجوشم با اینکه مدیر گروهه😅) بعد دیه خیلی تند تند گذشت باز از اینکه سامری استت اورده بودم از دیتام خر کیف شد. یکم سر متدلوژی بهم گیر داد که این روش زیاده و اینا و بعد توضیح دادم و آخرش قبول کرد که موضوع خوبیه و گفت تلاش کنی میشه مقاله انگلیسی اش هم کرد(تو دلمم گفتم من گی بخورم بخوام مقاله اش کنم🤣🤣). خلاصه که خیلی ملو تموم شد و خوشحالم. عرفان رو سر نبودن دیتاش مردود کردن. یه سری بچه‌هام از اینکه بهش گیر داده بودن شاکی بودن و نفرای آخرم که استادارو خسته گیر آورده بودن خوش حال و سریع دفاع کردن. خلاصه دفاع اینجوری بود. نمودارهام رو آخر پست میزارم.

رژیم رو امروز کلا گذاشتم کنار و رفتیم یه مرغ بریونی زدیم( البته کلا غذاهای بدی نخوردم به جز یه چند تا بیسکوییت و صرفا سر غذای بیرون خوردن میگم رعایت نکردم) و بسیار چسبید. این جور پرخوری‌ها رو دوست دارم. بعد یه اتفاق خوبه و بهت میچسبه. بر خلاف حالتی از که از روی ناراحتی و استرس پناه میبری به غذا و کار رو خراب تر میکنی. چند بار دیه از این پرخوری خوبا داشته باشم خیلی خوب میشه😁.

گفتم استرس یه نکته خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مهم بگم. بیخیال ترین و بی استرس ترین ارائه عمرم رو دادم. ذره‌‌‌ای استرس توی وجودم نبود. با اینکه اهمیتش شاید خیلی بیشتر از بقیه بود. دلیلشم به نظرم به این برمیگرده که به جای پرت زدن و سرم رو گرم کارای چرت کردن اومدن و سریع کار اصلی رو انجام دادم و خیلی ریلکس کارام رو بردم جلو. مطمئنم با فاصله بین بچه‌های خودمون کمترین استرس رو داشتم. از این بابت هم خیلییییییییییی خوشحالم.

دیه اینکه فردا کله سحری عازم قزوینم. قزوین رو هم بتونم خوب پیش ببرم یه هفته طلایی رو سپری کردم که از نظر امتیاز هفتگی با فاصله هفته پیش رو میزنه. با فاصله معنادارها. فردا بتونم سپیدار کارگاه رو هم نهایی که خیلی خوب میشه و یه منشا دیگه استرسم کم میشه.

همینا. باشه از این روزای خوب.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 2279
  • بازدید کلی : 2300
  • کدهای اختصاصی